معنی خودرو ارتشی

حل جدول

خودرو ارتشی

ریو


ارتشی

نظامی، سپاهی

نظامی


سپاهی، ارتشی

نظامی

مترادف و متضاد زبان فارسی

ارتشی

سپاهی، سرباز، لشکری، نظامی

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

ارتشی

Militär [noun]

فرهنگ معین

ارتشی

منسوب و مربوط به ارتش، آن که در ارتش کار می کند، به رنگ لباس های نظامی، خاکی. [خوانش: (اَ تِ) (ص نسب.)]

فارسی به ایتالیایی

ارتشی

militare

لغت نامه دهخدا

واحد ارتشی

واحد ارتشی. [ح ِ دِ اَ ت ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) واحد نظامی. دسته ای از سربازان که تحت فرماندهی رئیسی باشند. کوچکترین واحد ارتشی جوخه است بنابراین گردان، هنگ، واحد تانک و واحد زره پوش همه واحدهای ارتشی به شمار میروند.


خودرو

خودرو. [خوَدْ / خُدْ رَ / رُو] (نف مرکب) آنچه آدمی یا ستور آنرا نبرد. آنچه بخویشتن رود. آنچه بی اسب رود مثل اتومبیل و غیره. (یادداشت بخط مؤلف).

خودرو. [خوَدْ / خُدْ] (نف مرکب) که نکِشته و ننشانده اند. که تخم آن نکشته اند. که بی افشاندن تخم یا غرس نهال روید. نبات وحشی. دیمی. که بی کشتن روید. (یادداشت بخط مؤلف). خودرسته و بخودی خود سبزشده ناکاشته. (ناظم الاطباء). خودروی:
نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
که داغدار ازل همچو لاله ٔ خودروست.
حافظ.
|| رنگ ناکرده که دارای رونق طبیعی باشد. (ناظم الاطباء). خودروی. || نودولت. نوکیسه. تازه بدوران رسیده. ندیدبدید. (یادداشت بخط مؤلف). خودروی. || بدون تربیت و بالیدگی و نمود بخودی خود. (ناظم الاطباء). خودروی. || (اِ مرکب) گل لاله. (ناظم الاطباء). خودروی.

کلمات بیگانه به فارسی

خودرو کروکی

خودرو روباز

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خودرو کروکی

خودرو روباز

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

خودرو ارتشی

1727

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری